یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

عشق یکتای ما

نيلوفرم

چشمانم را روي هم ميگذارم انگار همين ديروز بود ٣٠ شهريور ٨٢ شروع مدرسه در مقطع جديد از طرفي بيمارستان هم از طرف ديگر لباس هاي مدرسه ام را پوشيدم و من درب دبيرستان كوثر پياده شدم و مامان و بابا و ماماني راهي بيمارستان شدند تمام فكر و ذكرم بيمارستان بود اين دختركي كه قرار است چشم به اين دنيا باز كند قرار است خواهرم باشد قرار است همدم و مونس و ياورم باشد قرار است جبران تمام ١٥ سال تنهاييم باشد بالاخره ساعت ١١ راهي بيمارستان شدم چند دقيقه بعد يك فرشته زيبا را در اغوشم گذاشتند با همان نگاه اول صبوري و ارامش را در چشمانش ديدم با يك نگاه ميشد به خوبي تشخيص داد كه اين نوزاد چه ارامشي را به من هديه خواهد كرد ار...
18 مرداد 1400

واكسن ٦ سالگي

دختر گلم من به فدای قد و قامت رعنایت شوم که انقدر زود قد کشیده ای و برای خودت خانومی شدی. بزرگ شدن تو حس زیبایی به خانواده ما می بخشد. انگار همين ديروز بود با استرس زياد ميرفتيم و واكسن هاتو ميزديم فكرشم نميكرديم كه در چشم به هم زدني نوبت به واكسن كلاس اول برسد این را بدان که تو هر چقدر هم که قد بکشی و روز به روز بزرگ تر شوی؛ باز هم برای من همان دخترک کوچک و بازیگوش باقی خواهی ماند که با ورودش به خانه ، مات و مبهوت غرق در زیبایی های این هدیه کوچک الهی بوديم ، آری تو همان فرشته کوچك قلب پدر و مادرت هستی. برايت از خداي بزرگ سلامتي و بهترين تقدير را ارزومندم . بماند به يادگار از واكسن ٦ سالگي ٢٦ خرداد ...
18 مرداد 1400

اقاجون رفت

پدربزرگم رفت چگونه باور كنم نيستي ؟ نيستي اما عطر خاطراتت همه جا را پركرده نيستي اما نميداني چقدر اينجا حضور داري در ميان خاطره هايمان گاهي خاطره هاي شيرينت لبخند را به گوشه ي لبانمان مي اورد اما نبودنت بي اختيار اشك را از چشم هايمان جاري ميكند تو بزرگترين معلم زندگيمان بودي وقتي در عالم كودكي و بازي با شنيدن صداي اذان به سوي نماز پر ميكشيدي نماز اول وقت را يادمان دادي وقتي براي تمام مناسبت ها ( روز معلم ، روز مادر ، تحويل سال روز كودك و...) منزلت مكاني براي جشن و سرور بود اهميت شادي و احترام و ارزش نهادن به همه ي اعضاي خانواده را بما فهماندي وقتي هميشه اولين هديه ات به مادربزرگ بود عشق واقعي را نشانمان د...
16 اسفند 1399

سال ٢٠٢١ ميلادي

سال ٢٠٢١ عزيز خوش امدي خواهشا تو مثل ٢٠٢٠ نباش به جاي دوري و استرس و بيماري ، واكسن ايمني شادي و دورهمي رو برامون هديه بيار خيلي خيلي محتاجه در اغوش گرفتن و بوسيدن عزيزانمون هستيم محتاجه شادي عروسي محتاجه سفر يا حتي يك خريد بدون استرس ، سال ٢٠٢١ عزيز دستامون از شدت الكل نابود شدن نفسهامون پشت ماسك به شماره افتاده خواهش ميكنم يه كاري بكن...
20 دی 1399

يادگرفتن حمد و سوره

ای كوی تو قبله گاه اسباب قبول بــر سجــدة تـو طاعت ما نامقبول محراب بلنــــد، كعــبة ابــرویت كزدور، مرا به سجده داده مشغول   امروز كه حمد و سوره رو كامل بلد شدي و اومدي كنارم وايسادي و نمازت رو همراهم خوندي و ازم خواستي كه هميشه در كنارم نماز رو بلند بخونم تا بقيه اركانش رو هم ياد بگيري دلم ضعف كرد برات خداپشت و پناهت عشق دلم منم همه سعيمو ميكنم كه علاقه به نماز رو توي دلت روز به روز پررنگ تر كنم دعا كن دخترم دعا كن جهان از شر اين ويروس راحت بشه دعا كن تموم بشه اين روزا يادگرفتن حمد و سوره...
6 دی 1399

يلداي ٩٩

يلداي ٩٩ دور هم نه دور از هم اما به ياد هم به اميد يلداهاي شلوغ و دست جمعي براي سلامتي خودمان و تقدير از كادر درمان يلداي اميال را به ساده ترين برگزار كرديم به اميد نابودي اين ويروس منحوس حضور يكتا جونم در لايو گروه ورزش استان فارس به مربي گري الهه جون . اولين تجربه تو از اجراي زنده كه واقعا هم خوب از عهدش براومدي مرسي الهه جون...
1 دی 1399

نقاشي

وقتي كه به جاي پاييز و همه قشنگي هاش ويروس و ماسك رو نقاشي ميكني بغل نمی کنیم و خوبیم، بغل نمی شویم و زنده مانده ایم، زنده مانده ایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق... زنده مانده ایم پشت میله های سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزله ی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمی دارد. کمتر می خندیم، کمتر ذوق می کنیم، کمتر خیال می بافیم و بیشتر منطقی شده ایم. کافه ها ترسناک شده اند، خیابان ها، کوچه ها، رابطه ها و آدم ها؛ ترسناک شده اند. پنهان شده ایم پشت نقاب ماسک ها و عینک ها و هیچ کس نمی فهمد که غمگینیم یا شاد، هیچ کس نمی فهمد که بغض داریم یا شوق، هیچ کس نمی فهمد که حالمان خوب نیست... پن...
24 آبان 1399