یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

عشق یکتای ما

ماه هشتم زندگیت

1394/12/26 11:32
نویسنده : فرزانه
703 بازدید
اشتراک گذاری

یکتای من سلام 

برخلاف ماه هفتم زندگیت که چند روزشو مریض بودی ماه هشتم ماه خیلی خوبی بود. خداروشکر چشم دشمن کور هر  5شنبه این ماه مراسم شادی داشتیم. تولد صباخوشکل ، آقا پویا، عروسی الهه جان و عقد راحیل خانم 

منو شما رفتیم داراب و به خاطر اینکه آخر هفته ها مراسم بود و شما توی رفت و آمد اذیت نشی اونجا موندیم و بابا مهرداد هم طفلی مدام میرفت و می اومد. مامان و بابایی و خاله نیلو مدام باهات بازی میکردن. بابایی کلی کار تازه بهت یاد داده. حالا خیلی خوشکل و حرفه ای میرقصی. دست میزنی و بای بای و بیا بیا میکنی. اینا رو همه خاله و مامان و بابایی یادت دادن . توی روروئک به سرعت حرکت میکنی. و سینه خیز و با سرعت به جلو حرکت میکنی. بابایی عادتت داده که هرروز بری بیرون و بگردی و حتما هم پشت فرمون بشینی. خیلی قشنگ با بچه ها ارتباط برقرار می کنی و دوست داری که تو جمع اونا باشی . اونا هم طفلیا کلی رعایتت میکنن و باهات بازی میکنن. مخصوصا صباجون و آقا نوید که خیلی دوستت دارن. 

بابامهرداد و یکتا آماده برای تولد صبا جون

عکسای تولد صبا جون با تم پرنسس صوفیا

صبا جون آقا معین و یکتا گلم

یکتا بغل مامان جون 

عکسای تولد آقا پویا با تم خرس پوه و یکتا جونم که لباسشو با تم ست کرده

پویا ، یکتا و باباجون

بابا مهرداد و کیک 

عروسی الهه جون، عروسک من که همه رو با لباسو تاج و  رقص های خوشکلش سورپرایز کرد

ظهر جمعه جاده رودبال و شما مشغول بازی با بچه ها

محمد حسین عزیز که خیلی خیلی دوستت داره 

تنها اتفاق ناخوشایند ماه هشتم زندگیت سوختن دستت بود که خداروشکر بخیر گذشت و تو هم خیلی صبوری کردی و اصلا گریه نکردی

یکتا و رانندگی توی بغل بابایی

ماهی گلی برای اولین نوروز یکتا جونم

 

پسندها (1)

نظرات (0)