یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

عشق یکتای ما

تولد یک سالگی

1395/4/30 0:49
نویسنده : فرزانه
2,150 بازدید
اشتراک گذاری

 

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی
و بهترین غزل توی دفترم باشی

تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید
و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی

خدا کند که ببینم عروس گلهایی 
خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی

خدا کند که پر از عشق مادرت باشی
خدا کند که پر از مهر مادرم باشی

همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد
تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی 

تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود
تو دست کوچک باران باورم باشی

بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد
بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی

تو آمدی و خدا خواست از همان اول
تمام دلخوشی روز آخرم باشی

شعر از مهدی صفی یاری

یکتای بی همتای من 

تولدت مبارک

چه زود لحظان ناب نوزادیت گذشتند 

لحظاتی پر از شیرینی 

پر از دلهره های مادری 

یک سال گذشت از روزی که جشمان زیبایت را به این جهان گشودی و مرا غرق در لذت ناب مادری کردی

سالی تکرار نشدنی در تمامی زندگیم 

خدا را     خدا را  خدا را   هزاران هزار  بار شاکرم که این حس زیبا را به من هدیه داد 

و تو زیباترین عزیزترین ومهربانترین فرشته ی عالم را در تقدیر من قرار داد 

و اکنون که به آرزوی دوران بچگیم یعنی داشتن دختربچه ای زیبا  رسیده ام در اولین سالروز مادر شدنم همه را در شادی خود سهیم کردم و در حد توانم روز میلادت را جشن گرفتم 

        روز تولد تو     

                  میلاد عشق پاکه               

                     برای شکر این روز                         

                              پیشانیم به خاکه                                

بالاخره به روز موعود نزدیک شدیم . روز تولد تو دخترم. البته زمان تولدتو امسال به قمری گرفتیم. یعنی شب عید فطر . اخه عزیزم شب عید فطر برا منو بابا مهرداد از اول زندگیمون اتفاقای خوب رو برامون رقم زده. سال 88 جشن عقدمون . سال 94 سور بچه دار شدنمون . امسال یعنی سال 95 جشن تولد تو. 

اول بگم که اینقدر شیرین و عزیز شدی که بالاخره کاری رو که من توی 5 سال نتونستم انجام بدم توی نیم وجبی انجام دادی و مامان اینا رو کشوندی شیراز. اخر موق شدیم عزیزم. 10 تیر بابا اینا وسایلشونو اوردن که خونه اماده بشه و از اول مهر کلا بیان شیراز. هوووراااااابغل

فردای اون یعنی 11 تیر بود که ما خونه بابا اینا بودیم و وقت غذا دادن بهت دیدم اولین دندونت هم دراومد. یعنی درست 13 روز قبل از یکساله شدنت. دندون راست بالا

تولدتو به خاطر اینکه مهمونا بتونن راحت بیان 3شنبه 15 تیر گرفتیم . شب عید فطر 

بابا جون مامان جون و بقیه مهمونایی که مسافر بودن تا ظهر خودشونو رسوندن 

مهمونامون حدود 80 نفر به صرف افطار 

اینم کارت دعوت که بابا مهرداد درست کرد

منو بابا مهرداد و خاله نیلو از ساعت 4 رفتیم که هم کیک رو بگیریم هم سالن رو تزیین کنیم. تو هم موندی خونه پیش مامان که حدودای 8 با مامان و بابایی مامان جون و باباجون اومدی سالن و همون موقع شیر خوردی و یه چرت زدی تو بغلم تا برا تولد حسابی سرحال باشی. 

این عکسو بابایی وقتی امادت کردن ازت گرفت

اینم تزیینات سالن

فرشته کوچولوی من که از دیدن تزیینات هیجان زده شده بود

تولدت مبارک عشق همیشگی مامان بابا

یکتا و مامان بابایی و خاله نیلو

یکتا و مامان جون باباجون

خدارو شکر همه چی خوب و عالی انجام شد . مهمونا بعد از خوردن ابگرم و حلوا و زولبیا بامیه سالاد و غذا خوردن و بعدشم با میوه و کیک و چای ازشون پذیرایی شد . 

 

مراسم کیک به روایت تصویر

اخر مراسم هم مهمونا مشغول دیدنه کلیپی شدن که بابا مهرداد زحمتشو کشیده بود . خلاصه ای از اول زندگی ما تا روز تولد تو 

 

اخر شب هم دیگه لباستو عوض کردی تا راحت باشی . لباس دومت با تم تولدت یعنی هلو کیتی ست بود

فردا صبحشم باتفاق مامان جون باباجون که اینجا بودن کادوهاروباز کردی

النگو هدیه منو بابامهرداد

گوشواره هدیه مامانی و اقاجون

 

سه روز بعد یعنی 18 تیر سالگرد ازدواج ما بود و چون همه ناهار خونه بابایی بودن ماهم کیک خریدیم و جشن کوچولو گرفتیم. 

 

 

چندروز بعدش رفتیم اسونه و یه عکس با بابایی گرفتی مثل عکسی که توی یک ماهگیت گرفتی

تولدت مبارک مامانی من

ب

یکتا جون با اجازت یه متن برا بابا مینویسم

تقدیم با یار و یاور همیشگیم مهرداد 

همسرم ، همراه و یاورم در تک تک لحظات تو را سپاس

سپاس از صبوری مردانه ات 

از اینکه لجبازیهای بچه گانه ام را پدرانه می پذیری سپاس!

از اینکه دشواریهای زندگی را به تنهایی به شانه میکشی سپاس

و از اینکه در تمام تصمیماتم با من یارویاوری سپاس

دوستت دارم . مهرداد عزیزم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)