سیزده ماهگی همزمان با اولین روز دختر

دخترم با تو سخن می گویم ‏
زندگی درنگهم گلزاریست ‏
و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم ‏
گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏
گل فردای بزرگ
گل فردای سپید
چشم تو اینه ی روشن فردای من است ‏

روزت مبارک عشق مامان

حالا یک سال و یک ماه سن داری . چقدر شیرین و خوشمزه شدی عزیزم

هر وقت که خوابی میشینم روبروتو خیره میشم تو صورت معصومت. گاهی به خودم میگم زمان چقدر زود میگذره و حسرت اینو میخورم که شاید اونطوری که باید از داشتن دختری مثل تو لذت نمیبرم. عزیز مامان همه سعی و تلاشم اینه که تو هر دوره ای زندگیت بتونی نهایت بهره رو ببری. از نوزادی گرفته تا هر زمانی که من زنده باشم.

اولین سالی که روز دختر تو عزیز دلم پیشم بودی با دعوت مامان اومدیم داراب تا هم اطزافیان رو ببینیم هم اقا به مناسبت روز دختر برای هر 11 دخترش جشن تدارک دیده بود .

جشنمون روز جمعه عصر با تدارکات مامانی که هم شام و هم کیک رو خودش درست کرده بود خونه بابایی برگزار شد یه جشن ساده ولی پر از صفا.

از عمه اعظم که بزرگترین دتر اقاچون بود تا یکتا جونم که کوچکترین دختر خانواده و نتیجه اقا بود همه هدیه گرفتن. اقاجون به همه وجه نقد داد . مامان و بابایی بهت 100 تومن دادن و مامان جون هم برات لباس خریده بود. منم 2تا اسباب بازی خوشکل گرفتم.

اینم عکسای روز دختر

حالا یکم از کارایی که توی سیزده ماهگی انجام میدی بگم:

الان سه تا دندون داری . دوتا بالا یکی پایین

حدود 6 قدم رو تنهایی و بدون کمک راه میری

صدای سگ و گربه رو درمیاری

میگم موهاتو بزن کنار خودت میزنی

اگه بپرسم ساعت چنده میگی ده . همون ساعتی که صبحها بیدار میشی

عاشق راه رفتن روی پله هستی

 گل یا پوچ رو ماهرانه بازی میکنی

و اینکه شدیدا به مامان بابا عادت کردی وقتی شیراز نیستن حسابی دلتنگی میکنی.

این عکس مال روزیه که مامان اینا بعد از یک هفته رفتن داراب و تو حسابی اون روز نق زدی و اصلا تو خونه نمیموندی.

اسباب بازی های جدید یکتا خانم. تلفن و جارو شارژی

الهی فدات شم ببین تو خواب چه ناز و ملوس میشی

اولین باری که تونستم موهاتو دوگوشی ببندم دورت بگردم. ببین چقدر خوشکل شدی

یکتا که عاشق مسواک زدنه

فدای هندونه خوردنت بشم من