یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

عشق یکتای ما

سفر تهران. سفری پر از ماجرا

1395/6/6 17:49
نویسنده : فرزانه
307 بازدید
اشتراک گذاری

بابایی مامان و خاله نیلو جمعه 22 مرداد رفتن تهران و از اوتجا با دایی مهدی رفتن شمال .

بدرقه مامان اینا فرودگاه شیراز که بعدش تو خیلی گریه کردی

دوشنبه 25 بابا مهرداد از اداره زنگ زد که یکی از دوستاش که ویلا کرفته بوده نمیخواد بره و پیشنهاد کرد که ما بریم و گفت که مامان جون باباجون چند ساله که تهران و شمال نرفتن فرصت خوبیه که بریم و اونا هم ببریم. خلاصه منم که همیشه اماده سفرم سریع 5 تا بلیط برا همون روز عصر ساعت 4 گرفتم و باباجون اینا هم از داراب حرکت کردن و سریع وسیله ها رو جمع کردیم و با یک ساعت تاخیر هواپیما حدودای ساعت 7 رسیدیم تهران و مستقیم رفتیم خونه عمو پژمان.

فرودگاه شیراز

برخوردت با عمو پژمان خیلی جالب بود بدون اینکه غریبی کنی فوری شناختیشو شروع کردی به شیطونی. فردا صبح حدودای 11 با ماشین عمو پژمان از جاده هراز حرکت کردیم سمت شمال.

ویلای ما توی محموداباد بود . حدودای ساعت 4 بود که رسیدیم و توی را به باباجون خبر دادن که دکتر عمرانی یعنی بابای امیر محمد و امیر علی توی آمریکا فوت شده و پیکرش جمعه میرسه شیراز. چون باباجون و مامان جون تصمیم گرفتن زودتر برگردن و بلیطشون عوض کردن فرداشبش برگشتیم تهران یعنی یه شب بیشتر تهران شمال نموندیم.

عکسای یکتاجون کنار دریا. عاشق اب بازی بودی عزیزکم و حسابی بابا رو خسته کردی

 

وقتی با عمو پژمان شام رو انتخاب میکنی

 

وقتی که بابا جون اینا تصمیم گرفتن که برگردین منم با هماهنگی مامان بلیط خاله نیلو رو کنسل کردم تا باهامون بمونه تهران و توی شیطونی های شما بهم کمک کنه. خلاصه 4شنبه اخر شب اومدیم تهران و 5 شنبه صبح با مامان و بابایی خاله و دایی مهدی رفتیم بیرون و ناهار هم مهمون دایی بودیم. مامان اینا بلیطشون برا 8 همون شب بود که توی جریان کنسل کردن بلیط خاله نیلو بلیط اونا هم کنسل شدو رفتیم فرودگاه دنبالشون و با هم رفتیم خونه عموجواد اینا که الان تهران ساکن هستن و منتظر فیروزه خانم و بچه ها بودن.

بابا جون مامان جون صبح ساعت 6 برگشتن شیراز و مامان و بابایی عصر ساعت 3 . ما موندیم و خاله نیلو و عمو پژمان که دو روز بعدی رو خیلی خوش گذروندیم . کلی حاها رو دیدیم و تو هم حسابی بهت خوش گذشت . 

شهرک سینمایی، پل طبیعت، منزل عمو حمزه دوست بابا، پارک اب و اتش دربند و بازدید از برج میلاد . برج میلاد اولین جایی بود که سال 88 من و بابا مهرداد برای اولین بار باهم رفتیم بیرون و از اونجا بازدید کردیم واسه همین من کلی اونجا رو دوست دارم.

شب پارک اب و اتش با دوستای بابا مهرداد. با اینکه خسته بودی و خوابت میومد ولی کلی براشون رقصیدی عزیز مامان

 

شنبه شب ساعت 11 پرواز برگشتن داشتیم که بابا مهرداد کیف پولشو با همه مدارک توی اتوبوس فرودگاه گم کرد و یه ادم با معرفت بعد از پیدا کردن همون موقع بهمون زنگ زد و برامون فرستاد. اخر شب هم ساک تو رو با همه لباسات تو اژانس که ما رو از فرودگاه رسوند خونه جا گذاشتیم که بابا با یه حرکت پلیسی و یه رانندگی ماهرانه توی تعقیب و گریز بالاخره پیداش کرد و ساکتو گرفت. 

خلاصه این سفرمون خیلی خیلی به یاد موندنی شد

جا داره همین جا از عمو پژمان تشکر ویژه کنم چون خیلی برامون زحمت کشید و کلی مزاحمش شدیم

پسندها (1)

نظرات (0)