یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

عشق یکتای ما

اول مهر و تموم شدن تابستان

1395/7/13 23:35
نویسنده : فرزانه
298 بازدید
اشتراک گذاری

یک هفته ای هست که اتوماتیک ساعت بدنت به پاییزی برگشته و شبا حدودای 10 خوابت میگیره و صبح هم حدودای 8 بیداری. عزیزم عشقم الهی فدات بشم که همیشه همه چیزت به جا و منظمه

بالاخره اول مهر رسید . مامان اینا اومدن شیراز . به خاطر تو نیم وجبی زندگیشونو جمع کردن و اومدن. اقا و مامانی و بقیه کلی ناراحت بودن و احساس تنهایی میکردن. بابا خیلی نگرانه اقا این بود و خاله هم از اینکه از دوستاش جدا میشد غصه میخورد. مامان هم حسابی استرس داشت. استرس از اینکه تو پیشش بمونی و خاله نیلو که میفت مدرسه جدید و خلاصه 

روز موعود رسید . یکتای من ساعت 6:30 صبح بیدار شد و خوشکل موشکل اماده رفتن به خونه مامان جون شد . 

همونطوری که انتظار داشتم خیلی راحت و خوشحال باهام بای بای کردی و صورتمو بوسیدی و با مامان رفتی بالا. 

خدارو هزار بار شکر امسال خیلی خیالم راحته. بیچاره مامان خیلی زحمت میکشه نگه داشتن تو یه طرف و اینکه اصلا نمیزاره غذا درست کنم. 

صبحها حدودای 7:15 از خونه میریم مامان میاد پایین دنبالت و میبرتت بالا. منم چون ساعت شیر دارم حدودای 11:30 میام دنبالت و غذای اماده مامان برمیداریم و میایم خونه. تو هم خیلی شیک رو صندلیت کنارم میشینی و خلاصه از هر لحاظ همه چی خوب پیش میره خدارو شکر. 

الهی مامان بابا همیشه سالم و سلامت باشن و سایشون روی سرمون باشه و بتونیم زحمتاشونو جبرانکنم. 

اینم روز اول مهر ساعت 7 صبح 

خدا رو شکر پیش مامان خیلی بهت خوش میگذره و از هر لحاظ بهت میرسن. 

صبحونه میخوری، میری پارک ، کلی بازی میکنی، نماز میخونی، هر روز هم بابا کلی چیزای جدید بهت یاد میده

قبل از شروع مهر به دکترت گفتم برات یه شیر کمکی بنویسه که در نبود من بخوری و بتونی خواب بری یه شیر خوشمزه نوشت ولی تو به هیچ عنوان حاضر نشدی لب بزنی. خوشحالم که تو هم شیر مامانو بیشتر دوست داری عزیزم. 

فدای خاله بازی کردنت بشم من

پارک لاله . روبروی خونه مامان اینا

قربون دختر نمازخونم بشم

علی رغم تلاشای مامان صبح تا ظهر اصلا نمیخوابی و فقط هر از گاهی ادای خوابیدنو در میاری

این عکسا از دوهفته اول سال هست. ایشاله که تا اخر سال همینطوری همه چی خوب پیش بره. 

 

پسندها (2)

نظرات (0)