یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

عشق یکتای ما

دومین بهار عمرت خجسته باد بهار من

1396/1/18 10:45
نویسنده : فرزانه
266 بازدید
اشتراک گذاری

دختر مهربونم سلام 

از اینکه چند وقتی هست که نتونستم بیام و پست بزارم شرمنده. ماشاله شما روز به روز که بزرگتر میشی شیطون تر میشی و فول تایم زمان بیداریت باید در خدمتت باشیم. صبج تا ظهر هم که مدرسه هستم و خلاصه کلی گرفتار. 

زمستون 95 خداروشکر بسلامتی طی شد و با اینکه هر روز صبح زود باید از خونه میبردمت بیرون و ظهر هم میومدم دنبالت ولی خداروشکر اصلا مریض نشدی . خونه مامان جون اینا خیلی بهت خوش میگذره کلی برا خودت امپراطوری راه انداختی . 

وضعیت خورد و خوراکت خوبه ولی نمیدونم چرا همینجوری ریزه میزه هستی و بزرگ نمیشیمتفکر البته بابا مهرداد نظرش همچنان اینه که دختر باید ظریف باشه چشمک

اولین برف زمستونی که بارید با مامان اینا رفتیم سپیدان . شما برای اولین بار برف رو میدیدی که خیلی خیلی دوست داشتی و با نیلو کلی بازی کردی

دهه فجر نمایشگاه تجهیزات هوایی پایگاه شیراز

یکتا در حال عکاسی از نیلو

بازم یه عکس جدید از یکتا درکنار محمد

یه عکس خیلی زیبا از یکتا و پویا سرگرم بازی خونه بیتا جون که دلم نیومد نزارم

یادمه وقتی که باردار بودم و معلوم شد جنسیت بچه دختره فهیمه با خوشحالی زیادی گفت آخ جون یه دوست خوب گیره صبا اومد ، اون موقع فکرش نمیکردم که این قدر زود یکتا جونم بزرگ بشه و عاشق صبا. باورم نمیشه صبا هم این قدر خانوم شده که چند ساعت بابها بازی می کنه و کلی همه جا هواتو داره . 

چندعکس خوشکل از یکتا و صبا

تولد 6 سالگی صبا اسفند 95

صبا جونم عشق خاله مرسی که اینقدر مواظب یکتا هستی و رعایتشو میکنی. ایشاله 120 ساله بشی

بالاخره سال 95 هم با تموم خوب و بدیاش تموم شد. بهار از راه رسید . اونم چه بهار زیبایی. بارندگی های مداوم و زیاد داراب رو خیلی خیلی زیبا کرده بود. همه جا سبز و پر از زیبایی

واست آتیش روشن کردم که آخر زمستونه 

چهارشنبه ی آخر سال قلب من آتیش بارونه 

غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو 

چشم حسودا کور شه از عشق میان من و تو 

چهارشنبه سوری 95 . شام مهمون اقای عبدالهی. بعدشم اتیش بازی و ترقه توی پارک

مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است، مادرم تورا عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق میورزم روزت مبارک باد.

 

جشن روز مادر. 29 اسفند 95 خونه مامان اینا. شیراز

تحویل سال جدید. منزل مریم جون و دکتر جابری

رستوران صدف ناهار 30 اسفند مهمون دکتر جابری

سد رودبال بعد از پر شدن فروردین 96

سفر یه روزه به فورگ و ابشار فدامی فروردین 96

 

نمیدانم آرزویت چیست اما 

من برای رسیدن به آرزویت 

دستانم به آسمان جاری 

و سبزه دلم را به نیت تو 

و آرزوهایت هرچه که هست 

گره میزنم

دخترکم امیدوارم سال جدید برات پر از اتفاقای شیرین و شاد باشه. 

خوب اگه بخوام از کلمه هایی که می گی برات بگم باید عرض کنم همه کلمه ها رو میگی اما یا بخش اول یا اخرشو . مثلا 

با : صبا 

په: پتو 

پو: توپ 

مین: ثمین 

ما : ماشین 

لب : رژ لب

بوخ : بخور 

بو : برو 

 

بقیه کلمه ها رو هم کامل میگی اما هنوز جمله نمی گی

چند تا شعری که الهه جون بهت یاد داده رو  با نشون دادن حرکات بدنی کامل میخونی

مثلا انگشای دستتو به ترتیب نشون میدی و میگی 

این کوچول موچوله       این مامانه موچوله        این بالا بلنده     این سرداره جنگه         این بابا پیرمرده 

البته تو تک کلمه هاشو می گی مثل این کوچول مامانه     بالا      بابا پیر 

یا این شعرو با دراوردن اداش جواب میدی 

بارون میاد  یکتا: شر شر شر        جوبها میشن   یکتا: پر پر پر 

برف میاد یکتا: ریز ریز ریز         زمینا میشن    یکتا: لیز لیز لیز 

تگرگ میاد   یکتا : دام دام دام       اهای سرم   یکتا: پام پام پام 

و شعر عمو امید که باهاش میرقصی و حرکت سفت کردن لامپ     چرخوندن کمر و نگه داشتن پا بالا     و پروانه رو اجرا میکنی.. 

کانال تلویزیون رو عو میکنی 

تلفن جواب میدی

موبایل میزنی شارژ 

با ریموت در ماشین و پارکینگ رو باز می کنی 

غذاتو دوست داری خودت بخور

کمی تا قسمتی به کارتن علاقه مند شدی ولی همچنان فیلم های خانوادگی رو ترجیح میدی

عاشق لاک هستی و امان از اینکه یکی از ناخونات لاک نداشته باشه. مارو میکشی. به لاک های بقیه هم خیلی توجه میکنی

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)