یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

عشق یکتای ما

خداحافظ مادر

1394/8/13 10:40
نویسنده : فرزانه
549 بازدید
اشتراک گذاری

5شنبه 7 آبان ماه 1394 . چند روزی بود که مادر توی بیمارستان بستری بود . ((مادر یعنی مادربزرگ بابا مهرداد و بابایی)) من و بابا مهرداد مرتب با داراب در تماس بودیم . ظهر که مهرداد از اداره اومد داشتیم ناهار میخوردیم که گفت دلش میخواد بره داراب ، گفت حال مادر خوب نیست بریم یه سر ببینیمش منم سریع وسایلای خودمو شما رو جمع کردم و ساعت 4 حرکت کردیم . به محض رسیدنمون بابا مهرداد رفت بیمارستان و تا ساعت 1 اونجا موند. ساعت 4 صبح بود که من داشتم بهت شیر میدادم که صدای گریه مامان شنیدم. فهمیدم که مادر مهربون برای همیشه از پیشمون رفته. 

 

یکتای مامان شما تنها نبیره مادر بودی . خوشحالم که تونست نبیرشو ببینه و بره. خیلی دوستت داشت عزیزم و برای متولد شدنت اومد شیراز . روحش شاد و قرین رحمت الهی 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)