عسلويه پاييز ٩٦
ميلاد حضرت محمد(ص) و سالگرد ازدواج مامان و بابايي بود كه خونه مامان اينا بوديم و كلي مهمون از داراب داشتيم كه دايي زنگ زد و دعوتمون كرد عسلويه . چهارشنبه تا جمعه اونجا بوديم . هوا عالي بود و كلي به هرسه تامون خوش گذشت اولين باري بود كه قايق سوار شدي اولش يكم ترسيدي ولي بعد دوست دلشتي و به زور پياده شدي توي مراسم جشن بچه ها رو با باباها دعوت كردن مسابقه خوانندگي . بايا مهرداد هم خيلي خوب خوند و يه جايزه براي شما گرفت اينم عروسك جايزه...
نویسنده :
فرزانه
1:04