یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

عشق یکتای ما

شب های بی قراری

1396/5/24 17:58
نویسنده : فرزانه
306 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه وقتشه که برای همیشه با اولین چیزی که مامانتو باهاش شناختی خدافظی کنی 

میدونم سخته برات عزیزم ولی باور کن چاره ای نیست . به خدا قسم که من بیشتر از تو دارم اذیت میشم برا من بیشتر از تو سخته 

وقتی میای سمتم و خودتو لوس می کنی و بوسم میکنی نفسم تو سینه حبس میشه . یه حالت خفگی بهم دست میده گاهی به خودم میگم اونایی که شیر خشکین از این نظر خیلی راحت ترن .

شب اول:

اون شب برا انتخاب رشته سعید خونه دایی اصغر بودیم و زندایی ماکارونی درست کرده بود اخر شب رفتیم پارک و اونجا شامتو کامل خوردی بعدشم تو ماشین خواب رفتی . ساعت 4 بود که با گریه بیدار شدی مثل هرشب که اون تایم شیر میخوردی یه نیم ساعت گریه کردی و منم باهات اشک میریختم هرچه اصرار کردم تو شیشه شیر بخوری راضی نشدی بالاخره تو بغلم خواب رفتی البته تا 6 این دست و اون دست میشدی و تو خواب ناله میکردی که جگرم کباب میشد. صبح بعد از خوردن صبحانه کامل طرفای ظهر اومدی گفتی شیر و یادت اومد که تلخه خودت گفتی تلخ و رفتی دنبال بازی البته یکم بیحال بودی و خیلی حوصله نداشتی ولی ظهر یه شیشه شیر خوردی و چند ساعت خوابیدیو تاشب دیگه حرفی نزدی

شب دوم : 

اخر شب برات جوجه کباب خریدم و شامتو کامل خوردی ولی این بار از ساعت 2 شروع کردی به گریه کردن و علی رغم اینکه فکر میکردم شب دوم بهتر باشه بدتر بود و 2تا 4 بیدار بودی و نق میزدی. گاهی تو بغلم میخوابیدی گاهی روی تشک . ولی مقاومتت برای چیزی نخوردن نصفه شب واقعا دیدنی بود . هرچه که فکر کنی برات اوردم شیر تو لیوان تو شیشه شربت میوه بیسکوییت ولی لب هم نزدی صبحش تا 11 خوابیدی و صبحانه کامل هم خوردی . اون روز دیگه ازم درخواست نکردی فقط تو بازیت با عروسکت که مثل همیشه میدادی من بهش شیر بدم یبار گفتی نینی شیر میخواد بعد خودت بهش گفتی تلخه و رفتی شیشو اوردی . 

شب سوم :

خداروشکر زودتر از اون چیزی که فکرش میکردم کنار اومدی . شب سوم بعد از خورن شام توی پارک اخر شب یه ابمیوه خوردی و خوابیدی فقط حدودای ساعت 5 بیدار شدی صدام کردی آب خوردی و دوباره خوابیدی. عاشقتم دختر خوب و صبورم . فرداش هم که مامان اینا اومدن و تاشب با مامان و نیلو سرگرم بودی و اصلا اسمش هم نیوردی. 

شب چهارم : 

دیگه با این موضوع کاملا کنار اومدی . خرا رو شکر که خیلی خیلی زود عادت کردی به خوردن شیر پاستوریزه . البته اونم با اداهای خودت مثلا حتما باید گرم باشه عسل توش باشه و توی شیشه و با نی میل کنی. اخر شب شیرتو خوردی و خوابیدی و وقتی نصف شب بیدار شدی فقط ابمیوه صرف کردی. عشق مامانتی شما اخه

خدا رو شکر پستونک دهنیت رو داری که مک بزنی خواب بری

این روزها عاشق شال پوشیدن شدی و خیلی ماهرانه سرت میکنی. اینجا هم با همون شال خواب رفتی

 

این عکس هم قطار لونا پارک هست که خیلی برات جالب بود و بعد از اینکه حدود یک ماه پیش رفتیم هنوز هم برا همه تعریف میکنی. اون شب هم به خاطر شما یبار دیگه رفتیم و بابا اینا رو مجبور کردی سوار شن 

خودتم اصلا نمیترسیا . همینجوری سوار نشدی

اونجا یه اقایی کلاه سیاه پوشیده و از توی تونل قطار وحشت مردم و میترسونه و همه جیغ میزنن و هر از گاهی از تونل میاد بیرون . 

تعریف کردن یکتا :

تاب تاب    قطار    دودو چیش چیش     عمووووووو     تلاه(کلاه)        هوتل (تونل)        بیرووووووون    نی نیا      ترسید       جیغ

اولین جمله دو حرفی که توی سن دوسال و یک ماهگی گفتی : بابا نرو 

اولین جمله سه حرفی در سن دو سال و سه ماهگی : الو مهناز بیا 

کلمه های جدید : 

یخیل : خلیل

هوتل : تونل 

باس : اتوبوس 

تماما : دمپایی

این روزا سوم شخص رو زیاد به کار میبری 

پتوش 

شیشه اش 

میمی ش 

باباش 

نی نی ش 

علاقه زیادی به بچه کوچولو داری و دوست داری که من بغلشون کنم . ما هم این روزا منتظر نی نی خاله افسانه هستیم. داداش معین 

بیدار شدی صدام میکنی . فعلا بای 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)