یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

عشق یکتای ما

چهارماهگیت مبارک عشق من

1394/8/24 12:30
نویسنده : فرزانه
437 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان . چهار ماه از دنیا اومدنت گذشته. چهار ماه پیش خدا منت بر من تمام کرد و یکی از فرشته های اسمونیشو فرستاد روی زمین تا همدم تنهایی های من بشه. فرشته ای که حالا همه زندگی من شده. اونقدر تک تک لحظات زندگیمو پر کردی که نمی دونم قبل از تو چجوری زندگی میکردم. به قول بابا مهرداد که میگه 24 ساعت زندگیمونو اختصاص دادی به خودت. الهی فدات بشم

الان که دارم مینویسم تازه از مرکز بهداشت برگشتیم و توی پای نازنینت واکسن چهارماهگی زدیم. چند شبه که من خواب ندارم . تمام اینترنت رو زیرو رو کردم تا بتونم برای واکسن بهترین اقدامات رو انجام بدم. وقتی خانمه که خیلی هم ماهر بود بهت واکسن زد نفست رفت از گریه، الهی بمیرم اشکاتو نبینم. حاضرم دنیا رو بدم تا تو بخندی عشقم. الان هم به خاطر قطره استامینوفن خواب رفتی مثل همیشه دستاتو باز نگه داشتی. قربون دست کپلت برم

توی بهداشت وقتی میخواستیم وزنت کنیم

 

می خوام توی این پست از کارایی که انجام میدی بگم . حالا دیگه خیلی خوب من و بابا رو میشناسی و به چهره های غریب عکس العمل نشون میدی. دست خور قهاری شدی. دو هفته ای هست که علی رغم میل باطنیم پستونک هم میخوری. با اینکه اصلا دلم نمیخواست به جز شیره جون خودم چیز دیگه ای بخوری ولی بالاخره مجبور شدم بهت پستونک بدم منو ببخش عزیزم. باور کن اینجوری خودتم راحتتری چون اگه مجبور باشم و بخوام ازت دور شم خودت اذیت میشی و نا ارومی می کنی. مثل دیشب که من نوبت دندانپزشکی داشتم و بابا مهرداد تورو برده بود دروازه قران و اینقدر چرخیده بود تا بالاخره خواب رفته بودی اگه پستونک نمیخوردی اصلا امکان نداشت خواب بری. خوب بگذریم

از دیدن کلیپ حسنی روی موبایل و کارتن های شاد تلویزیون لذت میبری. صدای اهنگ رو خیلی با دقت گوش می کنی. منم از همینا استفاده می کنم و میزارمت روی صندلیت تا به کارام برسم

 این کتاب که دستت هست رو بیشتر از همه اسباب بازیات دوست داری. 

دو هفته ای هست که راحت و بدون کمک برمیگردی و دمر میشی . 

الهی قربون خندت بشم. به محض ورود بابا به خونه یه لبخند براش میزنی اونم بوست میکنه و میگه ای جان. تمام خستگیم از تنم در رفت. عشوه گری های دخترونتو شروع کردی و خدایی مهارت خاصی هم داری تو این کار. حسابی خودتو لوس میکنی. 

نشستن توی روروئک رو خیلی دوست داری ولی چون میترسم که پاهات درد بگیره سعی میکنم زیاد نزارمت . 

برات چندتا کتاب شعر نخودی خریدم وقتی برات میخونم و ادا درمیارم کلی ذوق می کنی

21 ابان ماه تولد من بود عزیزم. بابا مهرداد هم کیک خرید و امسال اولین سالی بود که روز تولدم رو با تو عزیز دلم و بابا مهرداد سه نفره گذروندیم. مامان و بابایی دو روز قبلش که شیراز بودن هدیه دادن و بابا مهرداد هم گفت که هدیش هنوز حاضر نشده. نمیدونم چی هست ولی مشتاقانه منتظرم که بهم بده. اخه هرسال با هدیه هاش کلی سورپرایز میشم. ایشاله خدا هردوتاتونو همیشه برام حفظ کنه. عاشقتونم

یکتا با کیک تولد مامان

اینم اولین لباس زمستونه شما خرگوش مامان

حالا دیگه بیدار شدی. باید برم بغلت کنم. خدا کنه زیاد تب نکنی و درد نداشته باشی. فدات بشم الهی

 

پسندها (1)

نظرات (2)

ــــــدلارامــــــ
24 آبان 94 20:24
سلام مامانههههههه نینییییییی چقد نینیتون نازههههههههه ادم دلش میخاد بخورش منم قراره خاله نینی فوگولیه توراهیمون شم واسه همین یه وبلاگ واسه فوگول درست کردم ممنون میشم سر بزنین . نظرتون و بدید اگرم با تبادل لینک موافق بودید بهم خبر بدید ـــــــــــخاله دلارامـــــــــــ
فهیمه
2 آذر 94 23:19
سلام یکتا جونم خیلی دلم برات تنگ شده اینشالا جمعه میام شیراز،میریم خوش گذرونی