پایان مرخصی زایمان و ماه دهم زندگی یکتا
نوگلم سلام بالاخره 9 ماه مرخصی تموم شدو من باید میرفتم سر کار. چند روزی بود که حسابی دغدغه داشتم که چی میشه و کجا گیرم میاد تو رو باید چکار کنم. از طرفی ازمایش خون 9 ماهگیت استرس زیادی برام درست کرده بود چون اصلا تحمل دیدن گریه هاتو ندارم . خداروشکر بازم مثل همیشه مامان بابا سر بزنگاه به دادم رسیدن . بابا مهرداد و مامان بردنت تا ازت خون بگیرن منم مثل دیونه ها تو خونه راه میرفتم و ایت الکرسی میخوندم تا خیلی اذیت نشی که خداروشکر همینطور هم شد و تو با لب خندون اومدی خونه. فدای دستت بشم که آخ شده بود. بعدش منو تو و مامان بابا رفتیم اداره و بهم مدرسه ابتدایی تو بلوار رحمت دادن که از قضا خانم مدیر مامان بابا رو شناخت و خداییش خیلی ب...
نویسنده :
فرزانه
0:05