تولد پنج سالگي
پنج سال پيش مثل امروز تمام وجودم تو رو مي خواست
ميخواستم ببينمت
اون دست ها و اون پاهايي كه بهم ضربه ميزدن
اون قلبي كه صداش تا اخر عمر قشنگترين صداي زندگيم هست رو تو بغلم حس كنم
تمام وجودم احساس بود
حس خوشحالي، ترس ، نگراني بازم ترس ، ذوق و هيجان
سي و هشت هفته از روزي كه تو وجودم ريشه كرده بودي گذشته بود
بعد از سي و هشت هفته قرار بود از وجودم جدات كنن
نميدونستم خوشحال باشم يا ناراحت
ناراحت از اينكه نميخواستم تو رو با كسي قسمت كنم ميخواستم فقط مال خودم باشي ضربان قلبم با ضربانت انس گرفته بود
توي اون سي و هشت هفته چه چيزايي رو با هم پشت سر گذاشتيم
چه لحظه هايي كه تهوع من و تا سرحد مرگ بي حال ميكرد
استرس لحظه هايي كه چشم ميدوختيم به دهن دكتر كه خبر سلامتيت رو بهمون بده
وقتايي كه همه وجودم ميشد گوش تا صداي قلبتوبشنوه
واي واي واي اگه چند ساعت به خودت استراحت ميدادي و تكون نميخوردي تمام وجودمو ترس فراميگرفت ،
و خوشحال از اينكه قرار بود ببينمت ، بغلت كنم ، نوازشت كنم ، شيره جونمو بهت بدم تا بزرگ بشي ، همدمم بشي، نفسم بشي، خانومم بشي
همه رو برات نوشتم كه وقتي چند سال ديگه خوندن و نوشتن ياد گرفتي اينا رو خودت بخوني
براي خوندن دلنوشته هاي منم كه شده بايد باسواد بشي
پنج سال پيش مثل امروز قلب من بيرون از تنم تپيد
پا گذاشتي تو زندگيمون و شدي تمام زندگي
شدي ارامش ، شدي انرژي ، شدي همه چي
اگه بگن به خاطرت كوه رو تكون بدم بعيده كه نتونم
من مادرم
مادر تو
بخاطرت اونقدر قدرت ميگيرم كه كوه رو تكون بدم
خيالت راحت
پشت تو يه پدر مادر عاشق هستن
پدري مادري كه همه چي رو براي خوشبختيت ميخوان
جايي كه عشق باشه بهترين جاي دنياست دلبركم
ممنون كه شدي دخترمون و مارو عاشق تر كردي
پنج سالگيت مبارك
تولد پنج سالگيت رو مثل سال هاي قبل شب عيد عيد فطر گرفتيم
البته امسال به خاطر وجود كرونا توي فضاي باز باغ با تعداد مهمون هاي حداقل و رعايت تمام پروتكل هاي بهداشتي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی