یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عشق یکتای ما

تولد سي و دو سالگي مامان فرزانه

1399/8/20 21:46
نویسنده : فرزانه
215 بازدید
اشتراک گذاری



سي و دو سالگي
بنظرم روز تولد هركس قشنگترين روز زندگيشه
روزي كه وارد اين دنيا ميشي و شروع زندگيته وخوب سعي كردم كه روز تولد همه ي عزيزان و نزديكانم رو تو ذهنم نگه دارم و با تبريك و ياداوريش بهشون بگم كه چقدر دوسشون دارم.،
و امسال
حالا كه در استانه سي و سه سالگي هستم
حالا كه در حسرت يه دورهمي و جشن ، يا اينكه بغل كردن و بوييدن و بوسيدن عزيزانم هستم
حالا كه دلم لك زده كه مثل همه ي مراسم ها و جشن هاي قبلي بي خيال از استرس مريضي و بيماري دور همه ي عزيزانم بگردم و از ديدنشون لذت ببرم
خيلي خوشحالم
خوشحالم كه گرچه دوري هست ولي همه سالم و سلامتن
اميدوارم تا تمام شدن اين قرنطينه ي سخت همه دلشون شاد و تنشون سالم باشه
شمع هاي تولدمو توي تنهايي كنار هم ميگذارم و آرزو ميكنم كه شر اين ويروس هرچه زودتر از سر دنيا كم بشه و همه ي عزيزانم سالم و سلامت باشن تا انشالله در اولين فرصت همشونو بغل كنم و بگم كه داشتنشون بزرگترين نعمته برام

اينم ميز كيك تولد من كه چند روز زودتر در شب ميلاد پيامبر (ص) مامان و بابا زحمت كشيدن
بیست و یکم آبانماه سال یکهزارو سیصد و شصت و هفت هجری شمسی روزی فراموش نشدنی برای خانواده ای بود که دو سال از تشکیل آن می گذشت زیرا سحرگاه این روز خداوند به ما کوثری عطا فرمود تا در ادامه زندگی همراه و یار و غم خوارمان باشد .
ًتربیت کودک خردسال با پدری که سخت درگیر کار بود و مادر معلم شاغل در روستاهای دور دست ، کاری سخت بود . با اتمام سه ماه مرخصی زایمان ، مادر و فرزند راهی روستای فدامی شدند اما چند روز بیشتر دوام نیاورند و لقای شغل معلمی را به عطایش بخشیدند و به خانه و زندگی خودشان باز گشتند .
مهرماه سال بعد فرا رسید و با اصرار مادرم و با توجه به کمبود معلم دوباره مادر شاغل شد و کودک در مهد کودک مادر بزرگ در کنار بقیه نوه ها مشغول آموزش غیر کلاسیک شد .
رحلت امام حادثه مهم دومین سال زندگی و آزادی آزادگان از اسارت واقعه مهمی بود که در سومین سال تولد اتفاق افتاد . اما مهمتر از همه اینها قبولی خودم در دانشگاه شیراز در سال هفتاد بود . تحصیل در شهری غیر از شهر محل سکونت ، رشته ای غیر مرتبط با رشته تحصیلی در دانشگاهی بزرگ‌ با دانشجویانی زبده ، داشتن فرزند خردسال و همسری شاغل در روستا ، عضویت در شورای مشورتی شهرداری و لزوم شرکت در جلسات هفتگی شورا هیچکدام نتوانست ما را از ادامه تحصیل باز دارد و غلبه بر همه این مشکلات با کمک پدر و مادر و همکاری برادران و خواهران من و همسرم میسر شد که هر کدام گوشه ای از مشکلات را حل می کردند . عدم علاقه کودک مان به رفتن به مهد کودک و عشق و علاقه اش به بازی در خانه و اجیر گرفتن بقیه بچه ها برای بازی و همراهی با او از جمله مشکلاتی بود که خودش وسیله ای شد برای اینکه از همان دوران کودکی زیر و بم کارهای سخت را از مادر بزرگش یاد بگیرد و امروز آنها را در زندگی فرزند عزیز خودش بکار بندد . قبولی همسرم در رشته دبیری علوم تجربی در دوره های ضمن خدمت فرهنگیان باعث شد تا مهر ماه سال هفتاد و سه با انتقال همسرم به شیراز و ثبت نام دخترمان در یک مهد کودک خصوصی و استقرار در منزل مرحوم عمویم و ایجاد زحمت برای مرحومه زن عمویم تغییر نگرشی در اعضای خانواده مان بوجود آمد .
یکسال بعد یعنی در تیرماه هفتاد و پنج هر دو نفرمان از دانشگاه فارغ التحصیل شدیم و به داراب برگشتیم که بلافاصله بعنوان مسول امور تربیتی آموزش و پرورش داراب منصوب شدم و در طول پنج سالی که در آین مسولیت خدمت می کردم و همزمان با آغاز جشن تکلیف دخترمان بود توانستیم او را آنگونه که علاقه داشتیم تربیت کنیم تا او را فردی متعهد ، وقت شناس و مقید به وظائف و تکالیف دینی خصوصا روزه و نماز اول وقت بار آوریم که با لطف خداوند بزرگ هنوز مقید است و تنها خواسته ام از او این است که تا آخر عمر مقید بماند ان شاالله.
دختر عزیزم سالروز تولدت را به تو و همسر مهربانت و یکتای عزیزم صمیمانه تبریک و تهنیت عرض می نمایم .
سلامتی و موفقیت روزافزون شما آرزوی قلبی من است .
دوستدار شما . مامان و بابا
متن تبريك تولد مامان بابا
براي من 🏻
پسندها (1)

نظرات (0)