یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

عشق یکتای ما

اقاجون رفت

1399/12/16 12:41
نویسنده : فرزانه
160 بازدید
اشتراک گذاری
پدربزرگم رفت

چگونه باور كنم نيستي ؟
نيستي اما عطر خاطراتت همه جا را پركرده
نيستي اما نميداني چقدر اينجا حضور داري
در ميان خاطره هايمان
گاهي خاطره هاي شيرينت لبخند را به گوشه ي لبانمان مي اورد اما نبودنت بي اختيار اشك را از چشم هايمان جاري ميكند

تو بزرگترين معلم زندگيمان بودي

وقتي در عالم كودكي و بازي با شنيدن صداي اذان به سوي نماز پر ميكشيدي نماز اول وقت را يادمان دادي
وقتي براي تمام مناسبت ها ( روز معلم ، روز مادر ، تحويل سال روز كودك و...) منزلت مكاني براي جشن و سرور بود اهميت شادي و احترام و ارزش نهادن به همه ي اعضاي خانواده را بما فهماندي

وقتي هميشه اولين هديه ات به مادربزرگ بود عشق واقعي را نشانمان دادي

ان زمان كه شروع زندگيم را در منزلت جشن گرفتيم گفتي تنها به خدا توكل كنيد تا خوشبخت شويد و توكل را گوشزد كردي

وقتي بعداز ان حادثه ي تصادف بيشتر از ٨ جاي بدنت شكسته بود و در پاسخ تمام احوالپرسي ها تنها جوابت الحمدلله بود قدر داني از خدا را حتي در اوج درد يادمان دادي

اشك گوشه ي چشمانت در لحظه ي اذان گفتنت در گوش نتيجه ها تصويري فراموش نشدني برايمان خواهد بود

در تماس هاي تصويري در نوروز ٩٩ و ان روزهاي سخت قرنطينه و تنهايي ، لبخندو صحبت هاي ارام بخشت از راه دور صبر و ارامش را به ما اموختي

كاش مانده بودي تا پايان كرونا را باز هم در منزلت جشن بگيريم
كاش

پدربزرگ عزيزم
خدا به همراهت
نگران مادربزرگ نباش
با تمام وجود مراقبش هستيم
بهشت برين جايگاهت


فرزانه
١٣٩٩/١٢/١٥




دخترم امروز كه تو در سن ٥ سال و ٧ ماهگي هستي
اقاجون مهربونمون ما رو براي هميشه در غم خودش گذاشت و رفت .
پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)