یکتایکتا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

عشق یکتای ما

در سه سال و سه ماهگی چه کارهایی انجام میدهی؟

1397/9/2 17:44
نویسنده : فرزانه
246 بازدید
اشتراک گذاری

قندی شیرین زبونم 

چند وقت بود که فرصت نوشتن پیدا نکردم اما بالاخره یه روز پیدا شد که شما خواب تشریف دارین و من بیدار منم غنیمت شمردم و اومدم تا شیرین زبونی ها کارهای قشنگت توی سه سالگی رو برات ثبت کنم . 

بازم اول مهر از راه رسید و علی رغم اینکه من چند تا مهد رو سر زدم و پیگیر بودم تا بزارمت مهد ولی مامان مخالفت کرد و گفت هنوز زوده و امسال هم پیش خودم باشه 

برنامه امسالم هم سه روزه هست و شنبه دوشنبه و سه شنبه 7:30 تا 2:30 کلاس دارم . صبح ها خواب هستی که بغلت میکنم میبرمت حدودای 10 بیدار میشی صبحانه و ناهارتو اونجا میخوری و خودم میام دنبالت و حدودای 3 میرسیم خونه. 

با دخترخانم خوشکل که همسایه مامان جون اینا هست هم دوست شدی و بعضی وقتا میاد اونجا پیشت تا با هم بازی کنین

این روزا علاقه شدیدی به موسیقی پیدا کردی و دوست داری هر نوع سازی رو امتحان کنی. بیشتر ضرب رو دوست داری و چون گاهی کلیپ های اموزشی ضرب رو توی اینستا میبینی و تمرین می کنی توی دست گرفتن و یه سری حرکتا حرفه ای شدی و کلی شعر هم از حفظی. 

دوتا اموزشگاه موسیقی هم رفتیم که ثبت نامت کنیم گفتن باید چهارسالت بشه بعد 

خونه دکتر احمدرضا همچین نشستی پشت سنتور و زدی که همه تعجب کردن 

 

حرف زدنا و تعریف کردنات این قدر شیرین و جالبه که اصلا انگار نه انگار شما سه سالته . وقتی از خونه مامان جون برمی گردیم همه کارایی که کردید و همه حرفایی که زدین رو جزء به جزء با دقت تعریف می کنی و من هم تو دلم قند اب میشه که همچین دختر روشن و با استعدادی دارم . 

بعضی وقتا یه چیزایی میگی که تا کلی وقت میخندم و یا برای هرکی تعریف میکنم خندش میگیره . 

چند روز پیش کیانا خانم خواهر یسنا جون بدنیا اومد شما هم همون شب ساعت 12 تا 1 گریه می کردی که برای منم یه خواهر بیارین . این قدر گریه کردی که خوابت بردغمگین

قربونت برم که تنهایی و همش دنبال دوست یا خواهر می گردی عزیزم ولی باور کن فعلا شرایط زندگیمون اجازه داشتن بچه دوم رو بهمون نمیده

الان اسم های کوچک اقاجون و مامانی مامان جونا و بابا جونا رو حفظی

ادرس خونه خودمون و مامان جون رو حفظی

از یک تا 15 رو بلدی بشماری

چند تا شعر جدید یادگرفتی

- مرغه میگه      هیچی نمیگه      با خروسه قهره میگه                خورده خروس هرچه که بود       زمین حیاط شد برهوت 

خروسه میگه مرغه خانم یه چیزی بگو تو رو به خدا 

- اشک شادی شمع و نگا کن ......

- شوخیه مگه از حمید هیراد

- دلبسته از ایوان بند 

- کی بهتر از تو عارف 

- طعم جنون مسعود صابری 

و چندتای دیگه که یادم نمیاد 

الهه جون هم کلاسای زیادی داره که مهارت های حرکتی رو یاد میدن تو هم چند باری رفتی و یبار هم توی مینی المپیک شرکت کردی و یعنی مثلا قهرمان شدی

توی برنامه های تلویزیون خندوانه از رامبد جوان رو خیلی دوست داری مخصوصا اون عروسکشون جناب خان 

عاشق داراب رفتن و بازی با بچه ها هستی مخصوصا صبا که مریدش شدی و همه کاراش، نوع لباس پوشیدنش ، و حرف زدنش رو تقلید میکنی

خلاصه که نفسم 

این روزا شدی همه جون و دل و نفس و عشق و کارو بارو زندگی من و بابامهرداد و مامان جون و بابایی

نیلوفرم که رفته کلاس دهم و حسابی درگیره درساش شده ماهم کمتر میریم اونجا عصرا تا بخونه و ایشالا موفق باشه

 

 

ابمیوه فروشی عفیف اباد

 

کافی شاپ خاتون

عصرجمعه یه روز پاییزی تفریح و اتش و بارون

داراب باغ 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (0)