٩٧/١/٣١
به چهرهی معصوم فرزندم نگاه ميكنم. گاهي اوقات فراموش ميكنم كه چگونه به خداوند التماس ميكردم كه فرزندي سالم به من عطا كند. گاهي اوقات در اثر خستگيهاي روزانه و فشارهاي زندگي، فراموش ميكنم كه چه روزها و شبهایی به درگاه خداوند اشك ميريختم ، كه فرزندي را كه در شكم دارم سالم به مقصد برساند. گاهی فراموش ميكنم فرشتهاي که در كنارم دارم؛اگر نبود، همه چيز برايم بيمفهوم بود. فراموش ميكنم: *بيشتر ببينمش، *بيشتر برايش وقت بگذارم، *بیشتر از او لذت ببرم تا دنبال ایراد گرفتن از او باشم! *كمتر سرش فرياد بكشم، *و كمتر او را مواخذه كنم. خدايا! بار ديگر از درگاهت تقاضا ميکنم براي بزرگ كردنش ...
نویسنده :
فرزانه
0:35